captive
i like to communicate with others, it's what i define as being alive ....
I step off the train
ما آزموده ایم درین شهر بخت خویش ............ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست می گزم و آه میکشم ............. آتش زدم چو گل به دل لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می سرود ....... گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تند خوی ........ بسیار تند روی نشیند ز بخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام ................ جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش