تب خال
من هر وقت یه دفعه نگران بشم لبم تب خال می زنه. مدت خیلی زیادی بود که این رو یادم رفته بود، لابد اینقدر که اینجا چیزی نیست که اون جوری نگرانم کنه. هفته پیش کارم به کار کنسولگری ایران افتاد، حالا لبم یه تب خال داره ... عجب! این هم یه جور زنده کردن خاطراته
1 Comments:
زندگی هنگامه ی
فریادهاست
سرگذشت درگذشت
یادهاست
Simorgh.
Post a Comment
<< Home