Friday, January 20, 2006

تب خال

من هر وقت یه دفعه نگران بشم لبم تب خال می زنه. مدت خیلی زیادی بود که این رو یادم رفته بود، لابد اینقدر که اینجا چیزی نیست که اون جوری نگرانم کنه. هفته پیش کارم به کار کنسولگری ایران افتاد، حالا لبم یه تب خال داره ... عجب! این هم یه جور زنده کردن خاطراته

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

زندگی هنگامه ی

فریادهاست


سرگذشت درگذشت

یادهاست

Simorgh.

January 23, 2006 3:10 p.m.  

Post a Comment

<< Home